به گزارش خبرگزاری «حوزه»، این استاد سطح عالی و خارج حوزه علمیه قم در این خصوص بیان داشت: حدود سال ۱۳۸۰ در یکی از روزها بعد از کار فراوان از دفتر خارج شدم، ناگهان مردی در حدود پنجاه سال سن به من خطاب کرد و گفت؛ با شما کار لازمی دارم، به او گفتم خیلی خسته ام؛ بفرمایید در دفتر، عصر خواهم آمد، گفت: کار من ضروریه، آمدیم در دفتر و گفت: من مسیحی هستم؛ تکنسین نصب پمپ در چاه های عمیق؛ الان در کرج باید نصب پانزده حلقه چاه را انجام دهم.
در یکی از شب ها خانمی نورانی را در خواب دیدم، به من گفت؛ صلوات بفرست؛ عرض کردم، من مسیحی هستم و صلوات شعار مسلمان هاست، با این کلام آن خانم محو شد، شب بعد دوباره همان خواب تکرار شد، اما در شب دوم فهمیدم که این خانم همان شخصیت حضرت معصومه(س) است که در قم مدفون و مورد احترام شیعیان است. در شب سوم امام خمینی (قدس سره) را در خواب دیدم که با ناراحتی فرمود؛ می خواهند هدایتت کنند؛ چرا نمیفهمی؟! عرض کردم چه کنم آقا! فرمود؛ برو قم و اسلام بیاور. سپس به من گفت؛ آقای فاضل من در عالم رویا پیش شما شهادتین را گفته ام؛ الان هم آمده ام که هر چه شما بگویید، انجام دهم؛ سپس شهادتین را گفت و چند روز در قم ماند،
یکی از روحانیون او را تا حدی به دین آشنا کرد. من به او گفتم؛ تو باید در زندگی کار مهمی کرده باشی که اهل بیت (علیهم السلام) تو را اینچنین دستگیری کردند، گفت؛ من مشغول به کار خودم هستم و اذیتی به کسی نمیرسانم؛ گفتم: گرچه این مهمه؛ اما باید بالاتر از این باشد.
فکری کرد و گفت؛ من شب های یکشنبه ماشین خود را پر از برنج، روغن، چایی، حبوبات و ... کرده و در اطراف تهران کنار خانه فقرا قرار میدهم، معلوم شد که چون از بندگان خدا دستگیری کرده، اهل بیت (علیهم السلام) نیز از او دستگیری نموده اند.
این کرامت بزرگی از حضرت معصومه (سلام الله علیها) نسبت به یک مسیحی است.